گاهی سر تخت مریض شعر می گفتم

به گزارش هنجس بلاگ، به گزارش خبرنگاران ، گاهی یک شعر می تواند، حال روحی یک فرد را زیرورو کند؛ از این رو می توان گفت که مژگان عباسلو هم پزشک جسم است و هم روح و روان؛ چراکه علاوه بر طبابت به شاعری هم می پردازد. او که بعد از سال ها زندگی در آمریکا به ایران آمده تا به مردم کشورش خدمت کند، به تازگی دست به انتشار مجموعه شعر جدیدی به نام ناخاطرات زده است و همین بهانه ای شد تا با او گفت وگو کنیم.

گاهی سر تخت مریض شعر می گفتم

مخاطبان ادبیات شما را به نام یک غزل سرا می شناسند؛ چه شد که دست به سرودن و چاپ اشعار سپید زدید؟

این دومین مجموعه شعر سپید من است و همان طور که گفتید بیشتر غزل می نویسم. به نظرم کتاب هم قفسان من یک تجربه عالی برای من بود و بعد از آن احساس کردم که باید دنبال زبان تازه باشم؛ چراکه احساس کردم در غزل به آنچه که می خواستم رسیده و جای خودم را پیدا کرده ام. کتاب های من در گذشته یک سیری را طی کرده است. ابتدا بچه بودیم و شعر هنجارشکن به سراغم آمد؛ بعد از آن نوبت به بازی با قافیله و چهارچوب غزل شد که در آن خیلی کسی درگیر معنا نبود. با این حال الان که آنها را می بینم دوست ندارم کسی من را با آن شعرها و کتاب ها بشناسند. البته آن کتاب ها هم غزل زیبا دارند و حتا برنده جایزه هم شده اند؛ اما دوست ندارم مژگان عباسلو را با آن کتاب ها بشناسند.

از ناخاطرات بگویید.

ناخاطرات گریزی بود به جهانی نو و اتفاق تازه ای از نظر مفهومی در شعر سپید برایم رقم زد.

پس از آن دسته غزل سرایانی هستید که مخالفتی با شعر سپید ندارید؟

اصلا. حتی بسیار علاقه مند هستم. البته نه هر شعری. به نظرم در شعر سپید دو شاعر زن، یعنی رویا شاه حسین زاده و لیلا کردبچه یک سر و گردن از بقیه بالاتر هستند. حتی به نظرم این دو نفر از شاعران مطرح مرد هم بالاتر هستند. واقعیت این است که من هیچ وقت از شعر سپید به اندازه غزل لذت نمی برم؛ اما وقتی شعر این دو شاعر را می شنوم، یا می خوانم، کیف می کنم. البته این نظرم درباره شاعران جوان است؛ وگرنه ما در میان پیشکسوتان، شاعران بسیار خوبی مثل احمدرضا احمدی، شمس لنگرودی و زنده یاد غلامرضا بروسان را هم داریم. من ادعایی در شعر سپید ندارم. این شعرها ناخاطرات است؛ یعنی اتفاقاتی که رخ نداده است. برای مثال در شعر پشت جلد کتاب می خوانیم که آمده: چه چای ها که ننوشیدم/ در کافه هایی که با تو نرفتم/ و چه نیمکت ها/ که مرا کنار تو ندیده/ فراموش کردند.

یعنی شعرهایی این مجموعه همگی یک زمینه مشترک دارند؟

بله. شعرهای ناخطرات خاطراتی است که اتفاق نیفتاده اند؛ نمی دانم این کتاب به دل مخاطب و منتقدان می نشیند یا نه اما به نظرم حرف نوی دارد. به دلیل اینکه من عاشقانه سرا هستم، اغلب شعرهایم هم عاشقانه هستند و معمولا شعرهای سپیدی که به یاد می ماند هم عاشقانه و خطاب به معشوق است. شما شعرهای احمدرضا احمدی و شمس لنگرودی یا شعر شاعران عرب را بخوانید؛ دقیقا همین است. در همه این شعرها یک اتفاقی افتاده و خاطره ای بیان شده است، حالا مهم نیست که این معشوق وجود بیرونی داشته یا نداشته است. من این ها را به عمد ننوشتم؛ اما زمانی که قرار شد آثار را منتشر کنم، متوجه شدم که بخش قابل توجهی از آثار مربوط به اتفاقات و خاطراتی است که رخ نداده و به نوعی ناخاطرات است. احساس می کنم که کار نوی انجام داده ام؛ اما اینکه چقدر پیروز بوده ام، نمی دانم و حرفی است که مخاطب و منتقد باید بگوید و من هم می پذیرم.

درباره طرح جلد صحبت کنیم. این طرح علاوه بر روی جلد در تمام صفحات هم منتشر شده است. در این تصویر دنبال چه مفهومی می گشتید؟

نخستین طرح جلدی که برایم فرستادند، طرح جلد افتضاحی بود. یک شاخه درخت بود که از آن خون می چکید. وقتی طرح جلد را دیدم گفتم خدایا یعنی از کدام شعر من چنین برداشتی شده است؟ در جواب گفتم که اصلا نمی خواهم کتاب را چاپ کنید. بعد گفتم من دوتا شعر شاخص در این کتاب دارم و خواهش می کنم که حداقل این دوتا شعر را بخوانید و طرح جلد را از روی این دو تا شعر بزنید که همان شعر ناخاطرات شد و این طرح زیبا را زدند که علاوه بر جلد در صفحات کتاب هم آمده است. این تصویر به نوعی بیانگر این است که آن اتفاقی که باید باشد، دیگر نیست.

با همه این تفاسیر نوشتن شعر سپید برای شما راحت تر است یا غزل؟

برای من شعر سپید نوشتن راحت تر است؛ چراکه در غزل به نقطه ای رسیده ام که هر شعری راضیم نمی کند. قافیه را سرهم کردن ساده است؛ اما تا حرف نوی برای گفتن نداشته باشم و آن را نتوانم به متعالی ترین شکل بیان کنم، به سراغ آن نمی روم. هر حرف و قافیه ای من را راضی نمی کند. جهانی شعر بسیار بزرگ است؛ حتی از جهان هستی ما هم بزرگ تر است. به قدر همه آدم ها هم در دلش جا دارد. از این رو متوجه نمی شوم که چرا بعضی شاعران به هم می پرند یا همدیگر را می کوبند یا در فضای ادبی باندبازی شکل می گیرد.

یعنی هر کس می تواند شعر بنویسد و آن را چاپ کند؟

چراکه نه. به نظرم در فضای شعر آن قدر جا هست که همه می توانند بدون هیچ دغدغه ای به هرچه علاقه دارند، بپردازند. اصلا فکر کنیم یک نفر نثر ادبی می نویسد و با تقطیع فکر می کند که شعر نوشته است! چه اشکالی دارد. باور کنید از دل همین تمرین هاست که گاهی شعر بیرون می آید. وقتی اولین کتاب غزلم را می بینم، دوست ندارم حتی نگاهش کنم؛ اما در همان زمان فکر می کردم کار مهمی انجام داده ام و حتی مورد استقبال هم قرار گرفت و به آن جایزه هم دادند. همان زمان شاعری هم سن من بود که از امروز من هم بهتر شعر می گفت. چه ایرادی دارد؟ همه که نباید خوب و عالی باشند؛ در آن زمان هم همه داشتیم تجربه می کردیم. چرا این قدر دوست داریم فضا را به حاشیه ببریم؟ اجازه دهیم روزگار و مخاطب خودش آدم ها را از صافی عبور دهد. همه می دانیم که در پایان تنها نام هایی باقی می ماند که حرفی برای گفتن داشته باشند. به دلیل اینکه شعر سپید وزن ندارد، عده ای تصور می کنند کار راحت تر است. به نظرم زمانی ما می فهمیم که شعر سپید چقدر می تواند تاثیرگذار باشد که کار شاعرانی مثل غلامرضا بروسان، رسول یونان، گروس عبدالملکیان، مهدی اشرفی و لیلا کردبچه را بخوانیم.

به نام یک شاعر و پزشک دوره کرونا به شما چطور گذشت؟

سال بسیار بدی بود. احساس می کنم که خیلی وقت است خودم را وقف شعر کردم و از حرفه کاریم عقب ماندم. من شیوه کاری خودم را دارم. گاهی نوشتن یک شعر چند روز وقتم را می گیرد و همه می دانند که نباید نزدیکم شوند. گاهی سر تخت مریض شعر می گفتم و الان فکر می کنم که چه اشتباهی کرده ام. همه مشکلاتم را نمی خواهم گردن کرونا بندازم؛ اما واقعیت این است که بعضی روزها به قدری خسته می شوم که توان کار دیگری را ندارم. بعضی وقت ها روزی 30 تا 40 مریض کرونایی می بینم و همین بار روانی که کرونا نگیرم، فشار سنگینی است. یعنی به قدری خسته می شوم که دیگر توان کاری را ندارم. معمولا غزل هایم بیش پنج یا شش بیت نمی شود؛ اما باید از همه بیت ها هم راضی باشم و هر بیتی راضیم نمی کند که در این شرایط این گونه کار کردن کار سختی است.

به نام سوال پایانی؛ آیا در این مدت از کرونا هم نوشتید؟

نه. جهانی شعرهایم جهانی درونی من است و به جهانی بیرونی من ارتباطی ندارد. به عبارتی، غزل هایم جهانی شاعرانه و عاشقانه ای است که به کارم ربطی ندارد. من علاقه ای ندارم این دو موضوع با هم مطرح شود و معمولا اصلا در محل کارم موضوع شاعربودنم را مطرح نمی کنم.

bestcanadatours.com: مجری سفرهای کانادا و آمریکا | مجری مستقیم کانادا و آمریکا، کارگزار سفر به کانادا و آمریکا

منبع: ایبنا - خبرگزاری کتاب ایران
انتشار: 20 مرداد 1400 بروزرسانی: 20 مرداد 1400 گردآورنده: henjesblog.ir شناسه مطلب: 3406

به "گاهی سر تخت مریض شعر می گفتم" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "گاهی سر تخت مریض شعر می گفتم"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید