به بهانه پنجاه و سومین سال درگذشت دنیا پهلوان تختی، جوانمردی در بازخوانیِ تاریخ

به گزارش هنجس بلاگ، کلیشه و تکرار همواره کسالت بار نیست، کشتی ایران کلیشه ای دارد به اسم هفدهم دی ماه، تکراری به جاودانگی دنیا پهلوان تختی؛ که هر سال باید از او نوشت.

به بهانه پنجاه و سومین سال درگذشت دنیا پهلوان تختی، جوانمردی در بازخوانیِ تاریخ

به گزارش خبرنگاران، منصور برزگر که خود یکی از مردانِ بی تکرار کشتی ایران است، می گفت از عظیمی شنیده در این مملکت نه خیانت گم می گردد و نه خدمت. دنیا پهلوان تختی شاید نمونه بسیار خوبی از میان گوش شکسته ها برای این جمله زیبا باشد؛ اما خدمت او، نه تنها به کشتی بود، بلکه به واژه انسانیت بود، به جوانمردی، به عظیمی.

تختی برای نسل امروز شاید یک کُنیه باشد، یک شهرت، یک استادیوم و یا نمادی از یک رشته ورزشی. تختی شاید برای نسلی که رفته رفته با پهلوان نامأنوس می گردد و به چشم خود پهلوان پنبه ها و دنیا پهلوان های دروغین را می بیند، تنها یک اسم باشد، یا یک فیلم بر پرده جادویی سینما؛ اما او برای کشتی، یک تاریخ است. تاریخی که هر بار بخواهی بازخوانی اش کنی، باز هم به نکات سربسته زیادی از زندگی اش می رسی.

تختی با تاریخ کشتی ایران گره خورده، از مسابقات دنیای 1951 هلسینکی، جایی که برای اولین بار او و دیگر گوش شکسته ها، دوبنده تیم ملی را برتن می نمایند. مردی که تداوم قهرمانی اش، جدا از پهلوانی اش، الگویی عظیم در ورزش ایران است، از 1951 هلسینکی تا 1966 تولیدو، صاحب دوبنده تیم ملی ایران است.

در 4 المپیک متوالی حضور دارد که محصول آن، طلای المپیک 1956 ملبورن و دو نقره المپیک های 1952 هلسینکی و 1960 رم است. اگر بدبیاری عایدش نمی شد، در المپیک چهارم نیز مدال می گرفت اما اقبال با مردِ عظیم کشتی ایران در توکیو یار نبود و به مقام چهارم اکتفا کرد تا روی بازگشت به وطن نداشته باشد.

عجیب است که پنجاه و سه سال است از او نوشته می گردد، از زندگی اش فیلم می سازند و مقالات و گزارشات و کتاب ها به رشته تحریر در می آیند. فیلم ها به جشنواره های مختلف می فرایند، آدم های مختلفی در فیلم ها تختی می شوند، همدوره هایش از خاطراتش می گویند، اما باز هم این مرد، این مردِ جاودانه در تاریخ ورزش ایران، صفحات ناخوانده زیادی دارد. هنوز هم ناگفته های زندگی سی و هفت ساله این مرد زیاد است، ناگفته هایی از زوایای کمتر دیده شده شخصیتی اش، از عظیمی اش.

اگر علی حاتمی فقید زنده مانده و فیلمش از تختی، ناتمام نمی ماند، شاید در سال های بعد نیازی به ساختن دوباره فیلم تختی نبود. او ملموس ترین و واقعی ترین دنیا پهلوانِ تاریخ ورزش ایران است.

از کلیشه و شعار که بگذریم، غلامرضا تختی را- جدای از اخلاق و روحیات جوانمردی اش- مرگش و ابهامات مربوط به هفدهم دی ماه سال 1346، می سازد. بعضی از مرگ ها، از آن دسته رفتن هایی است که فرد را ماندنی تر می نماید. مرگ مردان و زنان اثرگذار، مرگ آدم های فداکار، مرگ جوانمردها... و تختی از آن دسته جوانمردهایی است که در سال های پایانی زندگی اش به دنبال روزنه ای بود برای زندگی. دلش می خواست سرمربی تیم ملی گردد، 16 سال حضور در تیم ملی و کشتی دریافت در بالاترین سطح ممکن، شرایط لازم برای مربیگری او را فراهم می کرد.

او می توانست بلور باشد، اما نشد. می توانست از باشگاه پولاد ده ها قهرمان دنیا و المپیک مثل خودش بسازد، اما آنگاه که فصل برداشتِ تجربیاتش رسیده بود، در زمستانیِ بی مهر خزان زندگی اش فرا رسید و به خواب ابدی فرو رفت.

کشتی اگر ورزش اول ایران است، تختی در این اول شدن سهم بسزایی ایفا می نماید. او یک تنه بار سنگینی از جوانمردی را به دوش می کشد، یک سالن را با کشتی های نابِ ایرانی اش، با چشمانِ قدرشناسش و با دست های متواضعش که سرشار از عشق به مردم و احترام به حریف است، پر از تماشاگر می نماید.

کشتی را شاید عظیمتر از هر نامی بدانیم، اما بی اغراق، نام او با کشتی عجین شده و پهلوانی برای خاطر او و جوانمردی هایش با این رشته پیوند خورده است. کشتی، اگر نگوییم نامش را، که پهلوانی اش را از تختی وام گرفته است.

او در خودش همه چیز دارد. اگر افسانه هم باشد، کارش در بویین زهرا و ندریافت عضو آسیب دیده حریف، برای افسانه سازی کفایت می نماید. باید آزاده اش بنامیم، مردی که وقتی به بلوغ فکری می رسد، مسیری را پیش روی خود ترسیم می نماید، که در آن اثری از چابلوسی و منفعت طلبی نیست، او به فکر دردهای جامعه ای است که از آن برخاسته و غمش، غم نان و نام نیست که به واسطه مدال و اعتبارش هر دو را به وفور می تواند در دامن داشته باشد.

بیش از پنج دهه است که از مرگ تختی می گذرد. پنج دهه از او نوشته شده، مورد بازخوانی قرار گرفته؛ در دهه اول، همچنان اختناق عجیبی است، از او نباید زیاد گفت و نوشت، اما مردم عکس پهلوان و یل شان را قاب نموده کنار تاقچه و روبه روی کرسی قرار داده اند و هنوز از او قصه می گویند و داستان ها می بافند که چطور او را کشته اند.

دهه بعد، دهه ای است که جامی به یادش شکل می گیرد. جام تختی و در دهه سوم خیلی ها خاطرات ناگفته را به زبان می آورند. دهه چهارم حرف ها تکراری می گردد، بعضی حسودی ها هم سر باز می نماید، اما در دهه پنجمِ بعد از مرگ دنیا پهلوان، گویی چهره ای که از او تا امروز ترسیم شده، هرگز گویای عظیمی و نقش و صندلی حقیقی او در کشتی ایران نیست. شخصیتی که بعضی برایش ساخته اند به افسانه ها می خورد و این گاهی از باورپذیری بعضی داستان ها می کاهد.

او به قول بابکش، مردی است با گوشت و پوست و استخوان، یک آدم معمولی اما خیلی خوب. مردی عمیق که برای شناختش باید دوباره کاوش کرد. دهه ای که سه سالش را پشت سر گذاشته ایم، می تواند دهه ای متفاوت از دنیا پهلوان تختی باشد، از این بازخوانی تاریخی، شاید عظیمی های نهفته ای به دست آید.

آن چیزی که از آدم ها می ماند، اثربخشی آنهاست و دنیا پهلوان تختی با وجود عمر کوتاهش، اثر خود را در ورزش ایران گذاشته، او بخشی از هویت کشتی ایران است. روحش قرین رحمت و خواب ابدی اش آرام.

جدیدترین خبرها و تحلیل های ایران و دنیا را در کانال تلگرامی خبرنگاران بخوانید. (کلیک کنید)

bestcanadatours.com: مجری سفرهای کانادا و آمریکا | مجری مستقیم کانادا و آمریکا، کارگزار سفر به کانادا و آمریکا

منبع: خبرگزاری تسنیم
انتشار: 20 مرداد 1400 بروزرسانی: 20 مرداد 1400 گردآورنده: henjesblog.ir شناسه مطلب: 2437

به "به بهانه پنجاه و سومین سال درگذشت دنیا پهلوان تختی، جوانمردی در بازخوانیِ تاریخ" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "به بهانه پنجاه و سومین سال درگذشت دنیا پهلوان تختی، جوانمردی در بازخوانیِ تاریخ"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید