چراغ سبزها؛ خاطرات نامتعارف و پندآموز متیو مک کانهی
به گزارش هنجس بلاگ، مجموعه ای متوازن و دل نشین از خاطرات شخصی، نکاتی پندآموز برای زندگی، یادداشت هایی خطاب به خود نویسنده و شعرها و داستان های کوتاهی که این بازیگر در مدت تقریباً 36 سال در دفترچه های خاطراتش یادداشت نموده و برای چندین دهه از آن ها نگهداری نموده است. تمرکز کتاب چراغ سبزها بر شکل گیری شخصیت و مجموعه ارزش های شخصی متیو مک کانهی است. این کتاب روایتی صمیمی از ماجراجویی های آموزنده یک پسر بچه اهل تگزاس است در مسیرش برای تبدیل شدن به یک ستاره سینما.
چراغ سبزها در واقع مجموعه ای از تمام یادداشت های متیو مک کانهی در سه دهه گذشته است. او هزاران صفحه یادداشت و دفترچه خاطراتی را که در طول زندگی اش یادداشت نموده، سرانجام به طور کامل بازخوانی نموده و پس از مرتب کردن و سازماندهی آنها، اصول اساسی و ارزش هایی را که برای او پیروزیت و خوشبختی به ارمغان آورد از بین آن ها جدا نموده و آن ها را به همراه شرحات خود در قالب کتابی 500 صفحه ای که با حضور افراد و تجربیات مختلف پر شده منتشر نموده است. کتابی که او آن را کتاب رویکرد می نامد و به گفته خودش یک کتاب انگیزشی محسوب می شود.
چراغ سبزها روایت صادقانه مک کانهی است از زندگی در یک خانواده آشفته که به گفته خودش مملو از خشونت، عشق و انسانیت بود. روایت پسر بچه ای که والدینش دو بار طلاق گرفته اند و برای بار سوم با هم ازدواج نموده اند. قصه درمان آکنه های صورتش با روغن سمور در نوجوانی که منجر به یک فاجعه شد. یا سرقت یک پیتزا که به بروز یک تصادف و ضربه مغزی ختم شد و اتفاقات دیگری که به خاطر آن ها بارها تحت پیگرد قانونی نهاده شد و پدرش هرگز او را به خاطر آن ها نبخشید.
فرآیند نگارش کتاب چراغ سبزها
مک کانهی در مجموع 36 سال از عمر خود را مشغول نوشتن خاطرات بوده است. نوشتن کتاب چراغ سبزها به او فرصتی داد تا این خاطرات را دوباره بخواند و ماجراهای خارق العاده ای را که تا به امروز پشت سر گذاشته، به یاد آورد. علاوه بر این، در هنگام نگارش این کتاب متیو مک کانهی می خواست که کاملاً روی این خاطرات متمرکز شود. بنابراین، او بخشی از دوران نگارش خود را در کلبه ای چوبی در وسط بیابان های تگزاس و بدون برق و اینترنت سپری کرد. به طور تعیین، او 12 روز از مدت اقامتش را در بیابان بدون برق و اینترنت و 40 روز دیگر را فقط با یک مولد کوچک برق سپری کرد.
چراغ سبز چیست؟
متیو مک کانهی، چراغ سبز را به اسم نشانه ای توصیف می نماید دال بر اینکه باید آنچه را که انجام می دهید ادامه دهید. هر کس ممکن است منشأ این علائم را از منبعی خاص تصور کند؛ از سوی کائنات، خدا یا حتی به طور تصادفی. آنچه مهم است این است که شما باید این چراغ های سبز را در زندگی تان دنبال کنید.
چراغ های سبز گاهی اوقات می توانند دریافت تأیید و تمجید از سوی دیگران باشد یا حمایت شدن یا حتی دریافت یک جایزه. گاهی اوقات چراغ سبزها کاملاً روشن و آشکارند، مانند زمانی که به شما شغلی داده می شود که هرگز تصور نمی کردید به شما پیشنهاد شود. گاهی اوقات هم چراغ سبزها کمتر آشکارند و با چراغ های زرد یا حتی قرمز اشتباه گرفته می شوند. یک نمونه کامل از چراغ سبزی که به اسم چراغ قرمز تعبیر شده، یک عقب گرد یا یک چالش است که در زندگی ما رخ می دهد.
وقتی این اوقات سخت را تجربه می کنیم، ممکن است چنین احساس کنیم که بهتر است از دنبال کردن اهداف یا رؤیاهای خود دست بکشیم. مک کانهی برای این مورد مثال فوت پدرش را که عظیم ترین الگوی او بود ارائه می دهد. اگرچه به نظر می رسید که این مسأله یک چراغ قرمز است، اما او اکنون به آن رویداد به اسم یک چراغ سبز عظیم برای زندگی خود نگاه می نماید.
این اتفاق او را ترغیب کرد که بیشتر در خصوص درس هایی که پدرش به او آموخته فکر کند. متعاقباً و در اثر این تأملات او به مردی که می خواست باشد تبدیل شد. مک کانهی شرح می دهد که چالش های شخصی شما می تواند بخشی اساسی از سفر شما به سمت پیروزیت و خوشبختی باشد. در واقع این شما هستید مسؤولیت تبدیل کردن این چالش ها را به مزیت و چراغ سبز، بر عهده دارید. باید به خاطر داشت که هر چراغ قرمز یا زرد سرانجام سبز می شود.
با سخت کوشی و آمادگی شما می توانید شانس خود را برای مواجهه با چراغ سبزها افزایش دهید. همان طور که گفته شد، چراغ های سبز همچنین می توانند نتیجه ثروت، شهود، کارما یا حتی سرنوشت باشند. مهم ترین چیز این است که شما هنگام برخورد با این چراغ سبزها آماده باشید.
سه راه برای واکنش نشان دادن به چراغ قرمز
کنترل کردن و غلبه بر چراغ های قرمز همواره سخت خواهد بود. مک کانهی شرح می دهد که به طور کلی سه روش برای مقابله با چراغ قرمز وجود دارد:
- ادامه دادن (فشار وارد کردن)
- تغییر رویه دادن (تغییر روش انجام کارها)
- پذیرش (پرچم سفید را به اهتزاز در آوردن)
وقتی با چراغ قرمز روبرو می شوید هرگز نباید تسلیم شوید. شاید لازم باشد منتظر سبز شدن این چراغ باشید اما در نهایت این تغییر ایجاد خواهد شد. مک کانهی، مشاهده چراغ قرمز را نمونه دیگری از چراغ سبز توصیف می نماید. بنابراین، یا روی روش قبلی خود پافشاری کنید یا از زمان حاصل شده برای فکر کردن در خصوص شرایط خود و تغییر رویه بهره ببرید. مسأله مهم این است که در صورت تصمیم به تغییر رویه، باید همچنان به اصول و ارزش های خود وفادار و پایبند بمانید.
سال های کودکی متیو مک کانهی
اصالت خانوادگی مک کانهی به انگلستان باز می شود. در حقیقت اجداد وی از ایرلند به لیورپول در کشور انگلستان مهاجرت نموده بودند. این مهاجرت خانوادگی سپس تا ویرجینیای غربی و نیواورلئان ادامه پیدا کرد و سرانجام در می سی سی پی، محل تولد پدرش و پنسیلوانیا محل تولد مادرش سرانجام یافت. والدینش سپس در تگزاس مستقر شدند، جایی که متیو در کنار سه برادرش به دنیا آمد و کودکی خود را سپری کردند.
اگرچه والدین وی نظم و انضباط سخت گیرانه ای داشتند، اما این روش آن ها باعث شد تا به متیو و برادرانش یاد بدهند که چگونه شرافتمندانه، با مسئولیت و با سخت کوشی زندگی نمایند. پدر متیو انتظارات زیادی از فرزندان خود داشت و مراتب تربیتی خاصی را برای هر فرزندش ترتیب می دید تا آن ها را از نظر جسمی، اخلاقی یا فلسفی به چالش بکشد. اگر متیو و برادرانش در این امتحانات تربیتی قبول می شدند، پدرشان با آن ها به صورت برابر رفتار می کرد.
گذرگاه تربیتی مک کانهی
امتحان تربیتی مک کانهی از سوی پدرش در واقع یک عمل جسمی و اخلاقی بود. او وقتی که پدرش در یک میکده وارد دعوایی شد، از جایش برخاست و بدون فکر کردن از پدرش دفاع کرد. از این لحظه به بعد، پدرش با او هم به شیوه برابر رفتار کرد.
اولین چراغ سبز متیو مک کانهی
مک کانهی شرح می دهد که در دوران کودکی اش هنگامی که با پدرش تابستانی را در یک کانکس مشغول گذراندن زندگی بودند با اولین چراغ سبز خود روبرو شده است. او این دوره را برترین تابستان زندگی خودش توصیف می نماید زیرا اولین تجربه پیروزیت آمیز واقعی او بود. در این تعطیلات تابستانی، متیو مخفیانه وارد انبار چوب محلی شد و مقداری تخته و لوازم دیگر که برای ساختن یک خانه درختی لازم داشت از آنجا سرقت کرد و با آن ها روی یک درخت عظیم یک خانه درختی ساخت.
این اولین تجربه متیو در زندگی بود که یک چراغ سبز را در زندگی اش احساس نموده بود و با تمام وجود از آن پیروی نموده بود. تجربه 90 روز کوشش بی وقفه روی این خانه درختی و دستیابی به نتیجه مطلوب رضایت بسیار زیادی را برای او فراهم آورد و سرانجام وقتی که در این خانه درختی بلند 13 پله ای نشست، معنای رؤیا داشتن و اهمیت پافشاری برای تحقق آرزوها را درک کرد.
رؤیای پدر شدن
عنصر ثابت تمام یادداشت ها و خاطرات مک کانهی این بود که او همواره آرزو داشت پدر باشد. درباره این رؤیا برای او هرگز تردیدی وجود نداشت و چیزی بود که او از هشت سالگی آرزوی آن را داشت. هنگامی که او پسر جوانی بود، پدرش به او گفت که همواره با عظیم ترها دست بدهد و دست آن ها را به گرمی بفشارد. مک کانهی بعدها متوجه شد که تمام این مردانی که با آن ها دست داده بود یک پدر بوده اند. از آن به بعد بود که او به این باور رسید که وقتی که انسان در زندگی خود تبدیل به یک پدر یا مادر شد، وظیفه اش را به انجام رسانده و زندگی پیروزی را حاصل نموده.
رؤیاهای مک کانهی در خصوص پدر شدن هم الهام گرفته از پدر خودش است. او همواره تأثیرات عمیقی که پدرش در زندگی اش داشته را به خاطر می آورد و در خصوص آن ها تأمل می نماید. جیمز مک کانهی به فرزندان خود یاد داده بود که شرافتمند، خوب، مسئولیت پذیر، سخت کوش، با پشتکار و شوخ طبع باشند. همچنین، او به آن ها آموخت که به کسانی که اقبال کمتری دارند یاری نمایند.
اولین باری که متیو مک کانهی همسرش را دیدار کرد
مک کانهی تأکید می نماید که اولین باری که همسرش را دیده چقدر حیرت زده شده است. در سال 2006، متیو به این نتیجه رسید که وقت آن رسیده تا شریک زندگی خود را پیدا کند و زندگی مشترک خود را تشکیل دهد. او در کتاب خود شرح می دهد که بیشتر مردم وقتی یک فرد زیبا را می بینند می پرسند او کیست؟ در عوض، مک کانهی وقتی که برای اولین بار همسرش را دید در ذهنش از خود پرسید این چیست؟. چون هیچ شباهتی بین او و سایر موجودات زمینی نمی دید. تخیل متیو مجذوب زیبایی محض کامیلا شده بود.
متیو سپس در کتابش شرح می دهد هرچه بیشتر با کامیلا آشنا شد، سطح انتظاراتش هم از همسرش فراتر رفته است و هر روز ابعاد شگفت انگیزتری از او را کشف نموده است. او از هر نظر زیبا بود. متیو مک کانهی معتقد است که همسرش یکی دیگر از چراغ سبزهای زندگی او بود. کامیلا به متیو گفت که هرگز او را ترک نخواهد کرد مگر اینکه متیو تغییر کند. از آنجا به بعد بود، متیو تصمیم گرفت که هرگز اجازه ندهد خود واقعی اش تغییر کند.
چراغ سبز بعدی که در رابطه با ازدواج او بود، حامله شدن کامیلا با اولین فرزندشان بود. وی از این چراغ سبز به اسم کاتالیزوری برای تمرکز بیشتر وقت خود بر روی خانواده، امور خیریه و بازیگر شدن استفاده کرد. در این زمان، متیو یک شرکت تولیدی و یک برند موسیقایی را اداره می کرد. او هر دو تجارت را تعطیل کرد، بنابراین می توانست با تمرکز بیشتری این چراغ سبز را دنبال کند.
چراغ سبز بعدی متیو تولد لوی آلوز، فرزند دومش بود. اندکی پس از تولد لوی، متیو مجبور شد برای یک مشکل خانوادگی به تگزاس بازشود. در این سفر، متیو متوجه شد که چقدر دلش برای تگزاس تنگ شده است. در واقع او با خودش تصمیم گرفت که لوی را در آنجا عظیم نمایند. آن ها به تگزاس بازگشتند و به مادر و برادرانش نزدیک تر شدند. تولد لوی چراغ سبزی بود که به متیو یاری کرد تا در خصوص آنچه که از زندگی خود می خواست، تنو نظر کند.
عوض کردن وانت با یک اتومبیل اسپرت قرمز
مک کانهی سال های نوجوانی خود را سال های پر تکاپویی توصیف می نماید. او یک وانت داشت و با آن دخترهای هم کلاسی اش را به کنسرت می برد. در این کنسرت ها، او کسی بود که سخت کوشش می نماید تا به همه یاری کند تا فضایی را برای خود در مقابل جمعیت پیدا نمایند. به علاوه اینکه او همواره مجلس گرم کن مهمانی ها بود. کافی بود تا فضایی را برای پایکوبی پیدا کند، تا ساعت ها در آن سرگرم پایکوبییدن و خوش گذرانی شود.
مک کانهی در یک تصمیم احمقانه این وانت محبوب را با یک اتومبیل اسپرت قرمز معاوضه کرد. پس از این معامله، اوضاع او به کلی تغییر کرد. محبوبیت خود را از دست داد اما هنوز هم انتظار داشت که بچه ها او را دوست داشته باشند. ماشین نو او حدود یک روز دختران را جذب خود کرد. سپس، همه کم کم از اطرافش پراکنده شدند و دیگر سراغی از او نگرفتند. د
قیقاً پس از این رویداد بود که مک کاناهی تصمیم گرفت ماشین اسپرت قرمز را به صاحبش بازگرداند و یک وانت دیگر بخرد. از آن موقع، متیو این درس محبوبیت و سخت کوشی را که از ماجرای عوض کردن وانت خود آموخت، در خاطرش نموده است و اجازه نداده است معروفیت این درس با ارزش را تغییر دهد.
تبادل دانشجو با استرالیا
پس از دبیرستان، متیو نمی دانست که می خواهد در چه رشته ای ادامه تحصیل بدهد بنابراین تصمیم گرفت با ثبت نام در یک طرح تبادل دانشجو به استرالیا برود. این برنامه یک سال به طول می انجامید و او به خودش قول داد که تمام این مدت را به درس و مشقش بچسبد.
سال بسیار چالش برانگیزی بود و مک کانهی حس تنهایی و غربت شدیدی را تجربه کرد، اما او به قول خود عمل کرد و این تجربه استقامت به او یاری کرد تا تبدیل به فردی شود که امروز هست. او یاد گرفت که باید درک کند زندگی در برخی مواقع ممکن است سخت شود، ولی شما باید این لحظات را پشت سر بگذارید و اهداف و برنامه های خودتان را رها نکنید. این اتفاق یکی دیگر از چراغ های سبز مک کانهی بود.
تغییر رشته از حقوق به سینما
هنگامی که متیو جوان تر بود، آرزو داشت که یک وکیل شود و بعد از اینکه چندین بار کوشش کرد به دانشگاه های مطرح خصوصی برود به خاطر وضع اقتصادی پدرش این امکان برایش مهیا نشد و در نهایت در یک دانشگاه همگانی دولتی مقرون به صرفه تر ثبت نام کرد.
در طول سال دوم حضورش در دانشگاه دولتی آستین بود که متیو از خودش پرسید که آیا رشته حقوق برای او مناسب است یا خیر. او حساب کرد که حداقل شش سال طول می کشد تا او به اسم یک وکیل کار خودش را آغاز کند. اما متیو در پی یک نتیجه فوری تر بود. این بود که تصمیم گرفت رشته تحصیلی خود را عوض کند و به دانشکده سینما برود.
اگرچه تصمیم سختی بود، اما او قطعاً بدون تماشا یک چراغ سبز در زندگی اش این تصمیم را نمی گرفت. با وجود تعجب متیو، پدرش با تمام وجود از ایده او برای تغیر رشته به سینما حمایت کرد. این حمایت پدر، همان چراغ سبزی بود که متیو به آن احتیاج داشت.
هنگامی که متیو در دانشکده سینما مشغول تحصیل بود، با اولین تهیه نماینده فیلم خود، یعنی دون فیلیپس آشنا شد. آن ها یک شب را با هم در یک بار مشغول نوشیدن شدند و دون تصمیم گرفت که برای اجرای یک قسمت کوچک در فیلمش از متیو تست بازیگری بگیرد.
این قسمت کوچک یک سکوی پرتاب برای حرفه او بود. متیو در یک صحنه باید به صورت بداهه بازی می کرد و با یک دختر دوست می شد. در واقع در این صحنه بود که جمله معروف خوب خوب، خوب متیو مک کانهی با آن لحن خاصش شکل گرفت. از نگاه متیو این جمله معروف چراغ سبز بعدی او بود، زیرا به او یاری کرد تا نقش های برجسته تری را در فیلم های دیگر به دست آورد.
مک کانهی چگونه ارتباطش را با خودش و واقعیت حفظ می نماید؟
مک کانهی شرح می دهد که حفظ ارتباط با خودمان و واقعیت باید جزو برنامه روزانه مان باشد. روش حفظ ارتباط متیو با خودش، کسب اطمینان از درک دقیق ارزش های خودش است. اگر در مقطعی احساس کند که ارتباطش را با خودش یا واقعیت دارد از دست می دهد، کمی برای این مسأله وقت می گذارد تا ارتباطش را دوباره برقرار کند. هدف او در واقع ارتباطی شفاف بین قلب و مغزش است؛ یعنی بین منطق و احساساتش.
علاوه بر این، مک کانهی به شما توصیه می نماید که همواره بعد از دستیابی به پیروزیت به جهتی که طی کردید و جایی که از آنجا آمده اید بازگردید و نگاهی به آنجا بیاندازید. درک اندازه کوشش و سخت کوشی مورد احتیاج برای رسیدن به پیروزیت تان هم به شما یاری می نماید تا شما ارتباطتان را با خودتان و واقعیت بهتر حفظ کنید.
به اسم مثال، مک کانهی به خاطر می آورد که در طول زندگی حرفه ای اش درخواستش برای بازی در چندین نقش مهم در فیلم های عظیم رد شده است. در واقع او به اسم شخصیتی کمدی رمانتیک شناخته شده بود که مانع از به کار گیری او به وسیله کارگردان ها در ژانرهای دیگر می شد.
او تقریباً در یک بازه یک ساله در هیچ فیلمی ایفای نقش نکرد، زیرا نقش های خود را در آثار کمدی عاشقانه که به او پیشنهاد می شد رد می کرد. او تصمیم گرفته بود که ریسک بازی کردن در ژانرهای متنوع را بپذیرد. ریسکی که در خاتمه برایش نتیجه بخش بود.
تصمیم مک کانهی به او اجازه داد که از کمدی های عاشقانه فاصله بگیرد و در نهایت به خاطر بازی اش در یکی از مطرح ترین فیلم های سینمای دنیا پیروز به دریافت جایزه اسکار بشود. اگرچه حتی پس از این پیروزیت، او باز هم اجازه نداد که که نَفسَش بر او غالب شود و جهت زندگی اش را در دست بگیرد. در عوض، او سخت کوشی ها و ریسک هایی را که باید برای رسیدن به آن جایزه، انجام می داد به خودش یادآوری کرد.
نسخه های راهنمای مک کانهی در کتاب چراغ سبزها
مک کانهی در کتابش در خصوص آنچه که نسخه ها نامیده می شود صحبت می نماید. نسخه ها در واقع راهکارهایی برای زندگی شما هستند. آن ها پارادایم ها و قطب نماهای تصمیم گیری هستند که به ما در یافتن و ادامه دادن جهت یاری می نمایند. نسخه ها در هنگام مواجهه با اوضاع سخت در زندگی یا کسب پیروزیت های نو می توانند بسیار مفید باشند.
فرکانس خود را پیدا کنید
یکی از نسخه هایی که مک کانهی در کتاب تجویز می نماید پیدا کردن فرکانس خودتان است. او شرح می دهد که این نسخه در طی شیوع ویروس کرونا به طور فزاینده ای اهمیت یافته است. ما در یک دوره زمانی سرشار از اختلال و نویز زندگی می کنیم. بنابراین، باید دوباره فرکانس خودمان را پیدا کنیم. مک کانهی بر این باور است که یافتن فرکانس ما یک ماجراجویی شخصی است. این مسأله شامل نگاه به آینه و تشویق خود برای مسئولیت پذیری و همدلی بیشتر است.
چگونه با پیروزیت برخورد کنیم؟
مک کاناهی تأکید می نماید که باید همواره از پیروزیت لذت برد. پیروزیت های خود را در زندگی جشن بگیرید زیرا برای همواره دوام نخواهند داشت و اینکه شما همواره باید آماده باشید تا از پیروزیت بعدی خود لذت ببرید.
علاوه بر این، پیروزیت همواره همه مسائل شما را حل نخواهد کرد. در مقابل، پیروزیت صرفاً با ایجاد مسائل نو، مسائل قبلی شما را تغییر می دهد. مسائل نو هم ما را ملزم به یادگیری و ایجاد راهکار های نو می نمایند.
در سرانجام اینکه، پیروزیت هم می تواند امری طاقت فرسا باشد. بنابراین، وقتی که احساس پیروزیت می کنید، حتما برای خود فضایی مهیا کنید تا توانید در آن کمی عقب نشینی نموده و ارتباطتان با ارزش های وجودی تان را دوباره بازیابی کنید، زیرا پیروزیت به طور ناخودآگاه بر ارزش های اصلی شما تأثیر می گذارد.
برای پردازش پیروزیت خود وقت بگذارید. پیروزیت شخصی مک کانهی او را ملزم می کرد تا به درون نگری، انزوا و مراقبه روی آورد و پس از این اتفاقات بود که او تصمیم گرفت تا به رودخانه آمازون سفر کند تا دوباره با خودش ارتباط برقرار کند. نتیجه این سفر یک مک کانهی نو بود که آماده رویارویی با چالش ها و پیروزیت های پیش رو بود.
آمادگی کلید پیروزیت است
آمادگی یکی از اصول اساسی دستیابی پیروزیت است. آمادگی اعتماد به نفس لازم برای عملکرد خوب در ما فراهم می نماید. این اعتماد به نفس به ما اجازه می دهد دیگران را تحت تأثیر قرار دهیم. سرانجام، تحت تأثیر قرار دادن دیگران هم فرصتی خارق العاده برای دستیابی به پیروزیت به ما می بخشد. این حلقه تا زمانی که آماده باشیم ادامه می یابد.
مک کانهی همواره برای حضور در تست های اجرایش برای نقش های مختلف به طور استثنایی آماده می شود. این آمادگی اعتماد به نفس او را برای درخواست نقش دلخواهش در فیلم فراهم می نماید. وقتی او احترام و توجه آن ها را به وسیله آمادگی قبلی اش جلب می نماید، همه حاضر می شوند که به حرف او گوش دهند.
اقدام کردن
اقدام منجر به فرصت یا شکست می شود. فرصت ها تقریباً همواره شما را به سمت هدف راهنمایی می نمایند اما شکست ها هم می توانند در خصوص اهدافتان به شما یاری نمایند. عدم پیروزیت، درس های ارزشمندی را به شما می آموزد، در حالی که عمل نکردن منجر به هیچ اتفاقی نمی شود. مک کانهی ترجیح می دهد بپرد تا سقوط کند.
10 هدف متیو مک کانهی در زندگی از سال 1992
کتاب چراغ سبزها کمی مانند دفترچه یادداشت های کلاژ شده است. علاوه بر کلمات تایپ شده، بخش هایی از یادداشت های وی مانند اشعار دست نویس، نقاشی ها و چندین فهرست هم وجود دارد. یکی از این موارد فهرستی از سال 1992 است. مک کانهی 10 هدف زندگی خود را در سال 1992 و هنگامی که 23 ساله بود نوشته، در اختیار شما قرار می دهد. این یادداشت مربوط به دو روز پس از اتمام فیلم برداری فیلم گیج و گنگ بود. همچنین مدت کوتاهی پس از فوت پدر متیو.
- پدر شدن
- پیدا کردن و نگه داشتن همسر
- بهبود رابطه با خدا
- تبدیل شدن به برترین حالت خودم
- منفعت طلب و خودخواه شدن
- بیشتر ریسک کردن
- زندگی نزدیک مادر و خانواده
- اسکار برترین بازیگر مرد
- به گذشته نگاه کردن و از چشم انداز لذت بردن
- به زندگی ادامه دادن
نکته سرانجامی چراغ سبزها
زندگی سرشار از چراغ های قرمز، زرد و سبز است. چراغ های قرمز و زرد نوعی عقب نشینی است که شما را به انتظار کشیدن وا می دارد، اما آن ها هم بخشی مهم از فرایند پیروزیت شما هستند. اهمیت این چراغ ها در این است که اگر شما شکیبا باشید، آماده باشید و به موقع از فرصت ها بهره ببرید، در نهایت همه آن ها به چراغ سبز تبدیل می شوند. چراغ های سبز نشانه این است که باید به جلو حرکت کنید. در هر لحظه از زندگی خود می توانید شاهد این چراغ سبزها باشید. استفاده از این لحظات رمز پیروزیت شما خواهد بود.
منبع: دیجیکالا مگگروه ساختمانی آبان: گروه ساختمانی آبان: بازسازی ساختمان و تعمیرات جزئی و کلی و طراحی ویلا و فضای سبز و روف گاردن، طراحی الاچیق، فروش درب های ضد سرقت را از ما بخواهید.