سخنانِ ماکرون حاکی از سرانجام سیطره غرب بر دنیاست
به گزارش هنجس بلاگ، سخنان ماکرون در مورد مرگ مغزی ناتو بار دیگر داغ شدن بحث ها را بر سر فروپاشی ناتو را داغ نموده است.
به گزارش گروه بین الملل خبرنگاران، از زمانی که در سال 1949 پیمان آتلانتیک شاقتصادی یا ناتو با مشارکت 12 کشور اروپای غربی و آمریکای شاقتصادی در مقابل خطر تسلط اتحاد جماهیر شوروی بر اروپا بسته شد تا اکنون که در سال 2019 میلادی هستیم، نزدیک به 70 سال می گذرد.
در طول این 70 سال ناتو با تلفیق توانمندی نیروی سرمایه داری و سرمایه گذاری گسترده در حوزه زیرساخت های نظامی و عملیات های مخفی بر چالش های مهمی فائق آمده است که شاید بتوان نقطه اوج آن را سقوط دیوار برلین و فروپاشی اتحاد جماهیر دانست.
از آن موقع تاکنون و علی رغم توافقات اولیه بین روسیه و غرب، حرکت ناتو به سمت مرز های روسیه رجحان یافته، به گونه ای که هم اکنون یگان های زرهی سپاه تفنگداران آمریکا در کشور لتونی کمی از بیش از 700 کیلومتر با مسکو پایتخت کشور روسیه فاصله دارند. حتی تصور واکنش آمریکایی ها درباره استقرار لشکر های نظامی روسیه در این فاصله از واشنگتن نیز ترسناک است.
علی رغم چنین چشم اندازی ناتو این بار نه با یک تهاجم خارجی که با امکان فروپاشی از داخل روبه رو است. سخنان امانوئل ماکرون رئیس جمهور فرانسه در خصوص مرگ مغزی ناتو و بی اعتمادی به اجرای ماده 5 این پیمان در خصوص دفاع جمعی کشور های عضو آن در مقابل هرگونه تهاجم خارجی بازتابی از گسستگی عمیق در معنا و مفهوم ناتو به عنوان یک پیمان دفاع دسته جمعی است.
چرا مرگ مغزی؟
اشاره ماکرون به مرگ مغزی ناتو بدون شک به سیاست متفاوت دونالد ترامپ رییس جمهور آمریکا در این خصوص است. از مجموع هزار میلیارد دلار بودجه نظامی کشور های عضو ناتو 750 میلیارد دلار آن متعلق به بودجه نظامی ایالات متحده است. در حقیقت ماشین نظامی آمریکا با قدرت از نظم حاکم بر جهانی سرمایه داری دفاع نموده و در سایه آن به خصوص پس از جنگ سرد کشور های اروپایی از بودجه نظامی خود به مقدار چشم گیری کاسته اند.
برای درک این مطلب کافی است که بدانید بودجه نظامی آلمان از 3.6 درصد فراوری ناخالص ملی به 1.4 درصد کاهش یافته و طبق گزارش وزارت دفاع این کشور بخش مهمی از توان نظامی آلمان از جمله یک سوم جنگنده های نیروی هوایی از حالت عملیاتی خارج شده اند. همچنین سیاست کاهش تعداد نفرات ارتش در بریتانیا سبب شده تا نفرات نیروی زمینی این کشور از پلیس نیویورک نیز کمتر گردد.
در سایه این کاهش بودجه نظامی، کشور های اروپایی مبالغ بیشتری را به حوزه خدمات اجتماعی اختصاص داده اند. با این حال به نظر می رسد که آمریکا به عنوان ستون اصلی توانمندی پیمان نظامی ناتو پس از بحران سال 2008 میلادی آن توان سابق را برای دفاع از سایر اعضا از دست داده است.
اوضاع و احوال ناتو پس از بحران اقتصادی آمریکا
این که اوضاع و احوال ناتو به عنوان حامی اصلی نظام سرمایه داری جهانی به شرایط رکن اصلی آن یعنی آمریکا وابسته باشد، چندان عجیب و غریب نیست، اما این که اوضاع آشفته در سرمایه داری این چنین دیر در بروکسل منعکس شده جای تعجب دارد.
با شروع بحران در نظام سرمایه داری جهانی و ورشکستگی بانک لیمن برادرز که رقمی معادل یک تریلیون دلار برای نظام بانکی آمریکا ضرر و زیان همراه داشت، بسیاری در انتظار این بودند تا اثرات آن را در سیاست خارجی این کشور مشاهده نمایند.
با اطمینان می توان گفت: شکست جان مک کین نامزد حزب جمهوری خواه در سال 2008، خروج ارتش آمریکا در سال 2011 از عراق و سخنرانی باراک اوباما رییس جمهور آمریکا در دانشگاه نظامی وست پوینت در خصوص ضرورت بازنگری جدی در خصوص استفاده از نیروی نظامی این کشور در هر نقطه از جهان، بازتابی از این شکست بزرگ بودند.
شاید نقطه اوج این تحول را بتوان در خودداری واشنگتن از حمله نظامی به سوریه با وجود ادعای به کار رفتن تسلیحات شیمیایی در غوطه شرقی دمشق دانست. اتفاقی که بعضی از مهم ترین متحدان اروپایی و عربی آمریکا امید داشتند که مسبب شروع عملیاتی همچون ادیسه در لیبی شده و بستری را برای سقوط دولت بشار اسد فراهم کند.
از این پس بود که مهم ترین پروژه غرب در خاورمیانه برای ایجاد نظمی جدید در این منطقه در جهان در سراشیبی شکست نهاده شد. اگرچه ظهور داعش که بنا به گفته مایکل فلین رییس سابق سازمان اطلاعات نظامی پنتاگون علی رغم وجود گزارش های مستند اطلاعاتی مورد بی توجهی عمدی کاخ سفید نهاده شد، می رفت تا مرز های قرارداد سایس- پیکو را به طور کامل محو کند، ولی مقاومت مردم سوریه و عراق به همراه حمایت تمام و کمال دولت های ایران و سوریه سرنوشت متفاوتی را برای تاریخ رقم زد.
در کنار این به قدرت رسیدن دونالد ترامپ رییس جمهور جدید ایالات متحده نشان داد موج بحران اقتصادی سال 2008 میلادی به فضای سیاست داخلی آمریکا نیز رسیده است.
ترامپ، انتقام طبقه کارگر سفید پوست
به قدرت رسیدن ترامپ در آمریکا بازتابی از شکاف گسترده ای است که در این کشور وجود دارد. علی رغم این که بعد از بعضی اقدامات اضطراری واشنگتن در یاری به بخش خصوصی و صنعت بانکداری، میزان رشد اقتصادی در سطح بالایی نهاده شد، اما بخش بزرگی از این رشد اقتصادی سهم صنایع نوین همچون صنایع فنآوری اطلاعات شده است. این مسئله در کنار تخلیه مداوم صنعتی و انتقال کارخانجات فراوریی به کشور هایی همچون چین و مکزیک سبب شده تا طبقه متوسط سفید پوست در آمریکا خود را بازنده اصلی این رشد اقتصادی تصور کند. مسئله ای که از سوی دیگر به دلیل فشار های اقتصادی سنگینی که به افزایش بودجه نظامی آمریکا نسبت داده می گردد، بر خشم سفیدپوستان سنتی افزوده است.
مهم ترین شعار ترامپ که وی را به قدرت رساند، سرانجام دادن به این وضع بود. ترامپ بر خلاف دموکرات ها خواهان بازگشت صنایع فراوریی از چین، سرانجام دادن به صنعت بانکداری لجام گسیخته و سرانجام حمایت از پروژه های جهانی مداخله در نقاط مختلف جهان و تمرکز بر مناطقی همچون آمریکای لاتین است.
در چنین شرایطی است که مهمانی برای سایر کشور های عضو پیمان ناتو به سرانجام می رسد و ترامپ مشارکت جدی تر آنان را در تأمین بودجه نظامی این نهاد و رسیدن به 2 درصد فراوری ناخالص ملی مطالبه می نماید. ترامپ به صورت جدی پشتیبانی از فرایند بی نتیجه حمایت از عملیات های مخفی در خاورمیانه را متوقف کرد و تمرکز خود را بر فروش تسلیحات بیشتر به کشور های عربی همچون عربستان و امارات بدون درگیر شدن جدی در مناقشات نظامی معطوف کرد. اصطلاحی که وی آن را دوشیدن گاو شیرده توصیف نموده است. با چنین راهبردی جایی برای پروژه هایی همچون باز آرایی خاورمیانه که مورد توجه جدی بعضی کشور های اروپایی بود، باقی نمی ماند.
کمتر کسی دیگر به این مسئله شک دارد که فرانسه و انگلستان سرمایه گذاری وسیعی برای بازآرایی مجدد خاورمیانه نموده بودند. رییس سازمان اطلاعات خارجی فرانسه در همایشی در واشنگتن در سال 2015 از جدال 30 ساله مذهبی در خاورمیانه سخن گفته بود. برآورد های جدی همچون ایجاد منطقه مستقل کردی و تقسیم عراق به سه منطقه فدرال وجود داشت و یک منطقه وسیع که به صورت دو فاکتو قلمرو یک قدرت سنی بنیادگرا به نام داعش شده بود.
این سیاست را می توان در تأمین موشک میلان برای تروریست ها در محله باباعمرو حمص تا حمایت از برگزاری همه پرسی در کردستان عراق برای تشکیل یک کشور مستقل دید، اما حالا تمام این سرمایه گذاری ها بر باد رفته است.
حتی کرد ها که قرار بود یک منطقه مستقل فدرال در شمال سوریه تأسیس نمایند، با حمله ترکیه که با حمایت خاموش آمریکا و عقب نیرو های نظامی آن همراه شد چاره ای جز پناه آوردن به دامن روس ها و دولت سوریه نداشتند.
در چنین شرایطی است که می توان انتظار داشت، آنچه که ما به عنوان سیاست استاندارد غرب و رویه ناتو به عنوان یک پیمان نظامی می شناسیم دیگر وجود نداشته باشد.
آمریکا به آرامی در حال عقب نشینی از خاورمیانه و تقابل یک جانبه نظامی با روسیه است. کشور هایی همچون فرانسه و آلمان یا باید بودجه نظامی خود را افزایش دهند و یا دیگر امیدی به داشتن حیات مستقل به عنوان یک قدرت جهانی نداشته باشند.
از همین رو است که ماکرون به صراحت از مرگ مغزی ناتو سخن می گوید چرا که امیدی به بازگشت روز های خوش قبلی و استفاده بی قید و شرط از چتر نظامی ناتو را ندارد.
پاسخ اروپا به مرگ مغزی ناتو
پاسخ اروپا به این تغییر تشکیل ارتش اروپایی برای استقلال بیشتر در حوزه های دفاعی و امنیتی است. سیاستی که علاوه بر تشکیل ارتش مشترک اروپا همکاری های جدیدی در حوزه فراوری سلاح و توسعه فناوری های جدید را فراهم می نماید، اما واقعیت اینجاست که اندازه اروپا برای شکل دهی به یک نیروی نظامی مؤثر جهانی بسیار کوچک است.
اروپا با همان موج ملی گرایی، اما به شکلی متفاوت در کشور های عضو این قاره روبه رو است. هم اکنون جنبش پگیدا در آلمان به عنوان حزب جدی در حال مطرح شدن است.
در ایتالیا و مجارستان هم اکنون راست گرایان ملی گرا درصد مهمی از آرا را بر عهده دارند. با این تفاصیل حتی کشور های اروپایی نیز نمی توانند آنچه که زمانی حاکمیت ارزش های لیبرال در جهان می نامیدند، محقق نمایند.
از همین رو سفر ماکرون به چین و کوشش برای سهیم کردن اصلی ترین رقیب راهبردی آمریکا را برای اجرای پیمان پاریس باید به خوبی درک کرد. با این حال در چنین شرایط سیالی تنها با اطمینان می توان گفت که چنین سخنانی درد های زایش ظهور یک جهانی چند قطبی و سرانجام سیطره یک جانبه غرب بر جهانست.
منبع: خبرگزاری دانشجو